توضیحات
پس برزخ اینشکلی است؟! اینطور که آدم تکهتکه میشود در کالبدش و چکهچکه نشت میکند از تَرَکهای روحش. چند صدا و تصویر برفکی، مردد، محو، واضح، برفی و سوزناک. همهمههایی سرد و نامفهوم و خشدار که از بغل هم لایی میکشند در جادههای بیمرز و بیقانون خیال. برای رسیدن به گاهراههای محال. آدمی در ملال، زاده و در ملال میمیرد. و فاصلهی زیستن میان ملال تا ملال، هیچ به قدر کفایت نیست. پوچی، خودش را مانند غول مرحلهی آخر و با قدرت و سرعت هر چه تمامتر میرساند به بازی ِ زندگی. هر صدا، غولی قوی و سریع میشود برای گذشتن از سدَّ باورها، برای شکست ذهنِ زندگی. شکست! من چقدر شکسته بودم! چقدر شکستهام برای ریز ریز خفه کردن امید در باتلاق بلاتکلیفی. شکست: صدا؛ تصویر؛ حرکت؛ دود میشوم بین غولهای دودی ِ صدا. تنها یک قصّهی بیچراغ و یک اسم از من خواهد ماند. یک اسم ملالانگیز و پوچناک و جزغاله.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.